جدول جو
جدول جو

معنی گوشت پاره - جستجوی لغت در جدول جو

گوشت پاره
پاره ای از گوشت، تکۀ گوشت
تصویری از گوشت پاره
تصویر گوشت پاره
فرهنگ فارسی عمید
گوشت پاره
(رَ/ رِ)
پاره ای از گوشت. (ناظم الاطباء). پارچۀ گوشت. بضعه. (منتهی الارب). شنشنه. (المنجد) (ناظم الاطباء). مضغه. (منتهی الارب) :
گوشت پاره ی آدمی از زور جان
میشکافد کوه را با بحر و کان.
مولوی.
، مغز و هسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گوشت پاره
پاره ای از گوشت تکه ای گوشت: گوشت پاره آدمی از زورجان می شکافد کوه را با بحر و کان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوست پاره
تصویر پوست پاره
قطعه ای از پوست یا چرم، پارۀ پوست، تکۀ پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشت دار
تصویر گوشت دار
دارای گوشت، پرگوشت، فربه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
قطعه ای از پوست. پارۀ پوست. پارۀ چرم: آن پوست پاره ها که در خانه کژدم می بینید اثر آن است. (گلستان). ذوابه، پوست پارۀ آویزان بر مؤخر پالان. شطیبه، پوست پارۀ دراز. غضبه، پوست پارۀ میان هر دو شاخ گاو نر. پوست پارۀ ماهی. پوست پارۀ سر. جوّ، پوست پاره ای که در خیک وصل کنند. ماسکه، پوست پاره ای که بر روی جنین و اسب کرّه باشد. سقس، پوست پارۀ درشت از پوست سوسمار یا پوست ماهی که بدان تیر تمام ناتراشیده را تابان کنند تا اثر کارد کمان تراش برود. قضاه، پوست پارۀ باشد تنک بر روی جنین درکشیده، گاه ولادت. (منتهی الارب). و رجوع به پاره پوست شود، علم کاوۀ آهنگر. آن پوست که کاوۀ آهنگر هنگام غدر ضحاک بر سر نیزه نهاد، بر سر فریدون داشته، چون ضحاک را دستگیر کردند فریدون آن پوست را بجواهر مرصع گردانیدو علم خود ساخت و مبارک گرفت. و آن را اختر کاوانی و اختر کاویانی، و درخش کاویانی، و درفش کاوانی، و درفش کاویانی نام کرد. (شرفنامۀ منیری) :
که پوست پاره ای آید هلاک دولت آن
که مغز بیگنهان را دهد به اژدرها.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
گوشت خوار. گوشت خور: چنانکه چو گوییم حیوان، هم ستوران گیاه خوار و هم ددگان گوشتخواره... همه گفته شود. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 234). رجوع به گوشتخوار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف). گوش خارک
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ)
دارای گوشت، سمین و فربه و تناور، (ناظم الاطباء)، بسیارگوشت، پرگوشت، گوشتالود، گوشتالو،
- میوه (کدو، بادنجان) گوشت دار، که قسمت مأکول میان پوست و هستۀ آن نیک پر باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوست پاره
تصویر پوست پاره
قطعه ای از پوستپاره ای از چرم
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت خوار: چنانکه چو گوییم حیوان هم ستوران گیاه خوار و هم ددگان گوشت خواره... همه گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو. یا میوه کدو بادنجان گوشت دار. آنچه قسمت ماکول میان پوست و هسته آن کاملا پر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بدان گوش را خارند، میل گوش پاک کنی، جانوری بسیار پای که بگوش مردم رود و موجب ناراحتی گردد هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار